۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

امام علی (ع) در شعر عطار نیشابوری

امام علی (ع) در شعر عطار نیشابوری

ز مشرق تا به مغرب گر امامست
امیرالمؤمنین حیدر تمامست

گرفته این جهان زخم سنانش
گذشته زان جهان وصف سه نانش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
امام علی در شعر مولوی

امام علی در شعر مولوی

از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت

او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
امام علی (ع) در شعر مولوی

امام علی (ع) در شعر مولوی

مرتضی را گفت روزی یک عنود
کو ز تعظیم خدا آگه نبود

بر سر بامی و قصری بس بلند
حفظ حق را واقفی ای هوشمند

گفت آری او حفیظست و غنی
هستی ما را ز طفلی و منی

گفت خود را اندر افکن هین ز بام
اعتمادی کن بحفظ حق تمام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
امام علی (ع) در شاهنامه فردوسی

امام علی (ع) در شاهنامه فردوسی

ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از مصطفی هادوی

شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از مصطفی هادوی

ندای قَد قُتِلَ 


ندای ( قد قُتِل ) بعد چارده قرن
فکند زلزله چون بوتراب را کشتند 

 شکست پشت زمین زین مصیبت عظما
چرا که مرشد هر شیخ و شاب را کشتند 

 دریغ و درد که دون همتان نا بخرد
میان ظلمت شب آفتاب را کشتند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از محمد قدسی

شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از محمد قدسی

چهارده قرن غربت 


طپش قلب من وضویی ساخت  
در گلو بغض شاعری وا شد 

چون که نام تو در دهان چرخید
واژه ها شد ردیف و گیرا شد 
    *****      *****
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
شعر درباره امام علی (ع) با عنوان بت شکن از سید فضل الله رضازاده

شعر درباره امام علی (ع) با عنوان بت شکن از سید فضل الله رضازاده

ر دوش نبی علی چو بنهاد قدم
بر دوش نبی علی چو بنهاد قدم

پاکیزه ز بت نمود چون خانه‌ی حق
از قلب نبی زُدود او غصه و غم

اصنام حرم شکسته گردید ولی
از بهر قریش آن دو گردیده صنم

بر ضدّ علی که بت شکن بُد به جهان
آن مردم بت پرست قد کرده علم

تا آنکه بسوزند علی را چو خلیل
بر خانه‌ی او زدند آتش ز ستم

لیکن چو خدا یار علی بوده و هست
در ارض و سماء نام علی گشته رقم

بر سر در آن بهشت گردیده رقم
آن نام مبارک علی بحر کرم

یعنی که بدون حبّ آن نور خدا
نتوان که نهی در او به یک لحظه قدم

ای بحر کرم دست (رضا زاده) بگیر
او غرق گناهست رهانش زالم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی میهمان خدا در کعبه از سیدفضل الله رضازاده

شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی میهمان خدا در کعبه از سیدفضل الله رضازاده

به کعبه ای که خلیل خُدا بُدش بانی
همان خدا زعلی کرده است مهمانی

ز بس که بت بنهادند در دل کعبه
نهاد مرکز توحید روبه ویرانی

چو خواست مرکز توحید را کند آباد
نمود مولد آن بت شکن که می‌دانی

به پای کعبه دعا کرد چون که بنت اسد
که وضع حمل کند او به خیر و آسانی

شکاف خورد به دیوار کعبه خانه حق
که میهمان خدا داخلش شود آنی

چو دید فاطمه این امر غیر عادی را
یقین نمود که درّ اوست سرّ پنهانی

چو بود عارفه آن فاطمه به خود گفتا
که دعوتی است ز من از خدای رحمانی

چو گشت وارد کعبه به شوق بنت اسد
از این عنایت حق گشت فرق شادانی

برون چو گشت علی از رحم همان ساعت
نهاد روی زمین بهر سجده پیشانی

در آن مکان و زمانی که مردم مشرک
محیط را ز جهالت نموده ظلمانی

نمود سجده علی بهر خالق سبحان
چو داشت عصمت و عرفان و ذات نورانی

نباشد عصمت و عرفان این چنین کسبی
چو ذاتی است و بود آن عطای سبحانی

چو داشت علم الهیّ علیّ و بُد معصوم
اطاعتش شده واجب به عالی و دانی

سه روز بود در آن کعبه میهمان خدا
خبر نداشت از او این سه روز انسانی

پس از سه روز که آمد برون بنت اسد
به روی دست بُدش آن علیّ عمرانی

نظر نمود علی بر نبّی و کرد سلام
بخواند نزد نبی آیه های نورانی

بدید چهره‌ی نورانی علیّ چو نبّی
بگشت خرم و خندان حبیب یزدانی

زبان ببرد به کامش نبیّ و جاری شد
به قلب انور او از علوم ربّانی

علیست بحر علوم و علیست کنز صفا
که نیست بعد رسول خدا ورا ثانی

ولایتش شده واجب به جن و انس و ملک
که جبرئیل به درگاه اوست دربانی

علی بود آن شاه لو کشف که نمود
درون کعبه بسی سجده های طولانی

علی است آنکه به امر خدای عزّ و جل
مطیع اوست همه کائنات امکانی

علی است آنکه بود عالم به کل کتاب
وداع نمود چو سلیمان عالم فانی

علی است آنکه به یک لحظه در مدائن رفت
ز بهر طاعت او چون که داده فرمانی

علی است آنکه رجوع کرد نیّر اعظم
که تا ز طاق حرم بُت به خاک بنشانی

علی است آنکه نهاده قدم بدوش نبی
علی است آنکه خدا نفس احمدش خوانده

چه بود مثل نبی در صفات روحانی
بجز علی که بود نفس احمد مختار

خلیفه کیست؟ بگو گر که تو مسلمانی
اگر قبول نکردی ولایتش امروز

برای توست به محشر دو صد پشیمانی
به جز طریق علی نور حق ولی خدا
طریق های دگر هست راه شیطانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen
شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی مظهر حق

شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی مظهر حق

یا علی ای که تو بر خلق جهان راهنمایی
یار پیغمبر و هم مخزن اسرار خدائی

چون توئی مظهر انوار خدا صاحب عصمت
در همه عمر نکردی تو به یک لحظه خطائی

کعبه تاریک بگردید ز بت های خسان
چون که زایشگه تو گشت به خود یافت ضیائی

کعبه زایشگه تو گشت که تا خلق بدانند
که توئی قبله‌ی دلها و تو هم قبله نمایی

سجده ای را که نمودی تو در آن خانه کعبه
مژده‌ای بود که از کعبه تو بت ها بزدائی

نه همین مولد تو داد به آن کعبه ضیائی
بلکه در عالم ایجاد بدادی تو سنائی

آن فداکاری و جانبازی تو در ره الله
داده ای نور خداوند به اسلام بهائی

گر نبد کوشش و جانبازی تو در ره اسلام
نبُد امروز ز اسلام نشانیّ و صدائی

حق به تو کرد مباهات در آن لیله‌ی هجرت
جان خود را به رهش چونکه نمودی تو فدائی

گرچه از حیث ولادت تو جدائی ز خلائق
در صفات دگرت نیز تو ای ماه جدائی

دست پر رحمت حق هستی و هم بحر کرامت
واسطه فیضی و بر خلق جهان راه گشائی

صورتی از تو خدا خلق نموده به سماوات
بهر عشاق چو معشوق همه اهل سمائی

عاشقت چونکه بود باغ جنان حلقه‌ی بابش
هی علی گوید بر در بخورد تا که بیائی

چونکه آن باغ جنان با همه‌ی فرّ و شکوهش
بی حضور تو بر عشاق ندارد که صفائی

قاسم جنت و ناری تو و هم ساقی کوثر
هم به کف بهر شفاعت بُوَدَت نیز لوائی

مدح تو کرده خداوند علیم ای شه خوبان
تویی آن نفس محمد که ز اصحاب کسائی

چون توئی نفس محمد که خدا گفته به قرآن
پس تو را زیر کسا بُرد نبی بهر دعائی

شهر علم است نبی باب بر آن شهر تو هستی
بی ولای تو مسلمان نبرد راه به جائی

کشتی نوحی و هرکس به تو زد دست توسّل
او ز طوفان بلا در دو سرا یافت رهائی

حب تو هست علی بهتر از آن چشمه‌ حیوان
چون زدنیا بود آن چشمه بر او نیست بقائی

لیک حب تو کشد صاحب خود را سوی جنت
که از آن دار بقا هست و بر او نیست فنائی

مهر تو گوهر زیباست بود زینت مؤمن
لایق مهر تو هرگز نبود بی سروپائی

پاک طینت چو دهد گوش به آن مدح و ثنایت
روح او شاد شود چون که در او هست شفائی

عاشقت میثم تمّار سه روز بود سر دار
بود از مدح تو سرشار نه از قوت و غذائی

دشمنت خواست کند نور تو خاموش بعالم
لیک چون نور خدائی تو خدا کرد ابائی

منتشر نور کمالات تو گردیده به عالم
همچو مشکی که شود منتشر او را چو بسائی

عاشق توست رضازاده و از نسل تو باشد
که به درگاه تو بنهاده سرش بهر گدائی

دارد امید که از لطف و کرم ای شه خوبان
به مرگ تو با فاطمه بر دیدنش آئی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali samen