یا علی ای که تو بر خلق جهان راهنمایی
یار پیغمبر و هم مخزن اسرار خدائی

چون توئی مظهر انوار خدا صاحب عصمت
در همه عمر نکردی تو به یک لحظه خطائی

کعبه تاریک بگردید ز بت های خسان
چون که زایشگه تو گشت به خود یافت ضیائی

کعبه زایشگه تو گشت که تا خلق بدانند
که توئی قبله‌ی دلها و تو هم قبله نمایی

سجده ای را که نمودی تو در آن خانه کعبه
مژده‌ای بود که از کعبه تو بت ها بزدائی

نه همین مولد تو داد به آن کعبه ضیائی
بلکه در عالم ایجاد بدادی تو سنائی

آن فداکاری و جانبازی تو در ره الله
داده ای نور خداوند به اسلام بهائی

گر نبد کوشش و جانبازی تو در ره اسلام
نبُد امروز ز اسلام نشانیّ و صدائی

حق به تو کرد مباهات در آن لیله‌ی هجرت
جان خود را به رهش چونکه نمودی تو فدائی

گرچه از حیث ولادت تو جدائی ز خلائق
در صفات دگرت نیز تو ای ماه جدائی

دست پر رحمت حق هستی و هم بحر کرامت
واسطه فیضی و بر خلق جهان راه گشائی

صورتی از تو خدا خلق نموده به سماوات
بهر عشاق چو معشوق همه اهل سمائی

عاشقت چونکه بود باغ جنان حلقه‌ی بابش
هی علی گوید بر در بخورد تا که بیائی

چونکه آن باغ جنان با همه‌ی فرّ و شکوهش
بی حضور تو بر عشاق ندارد که صفائی

قاسم جنت و ناری تو و هم ساقی کوثر
هم به کف بهر شفاعت بُوَدَت نیز لوائی

مدح تو کرده خداوند علیم ای شه خوبان
تویی آن نفس محمد که ز اصحاب کسائی

چون توئی نفس محمد که خدا گفته به قرآن
پس تو را زیر کسا بُرد نبی بهر دعائی

شهر علم است نبی باب بر آن شهر تو هستی
بی ولای تو مسلمان نبرد راه به جائی

کشتی نوحی و هرکس به تو زد دست توسّل
او ز طوفان بلا در دو سرا یافت رهائی

حب تو هست علی بهتر از آن چشمه‌ حیوان
چون زدنیا بود آن چشمه بر او نیست بقائی

لیک حب تو کشد صاحب خود را سوی جنت
که از آن دار بقا هست و بر او نیست فنائی

مهر تو گوهر زیباست بود زینت مؤمن
لایق مهر تو هرگز نبود بی سروپائی

پاک طینت چو دهد گوش به آن مدح و ثنایت
روح او شاد شود چون که در او هست شفائی

عاشقت میثم تمّار سه روز بود سر دار
بود از مدح تو سرشار نه از قوت و غذائی

دشمنت خواست کند نور تو خاموش بعالم
لیک چون نور خدائی تو خدا کرد ابائی

منتشر نور کمالات تو گردیده به عالم
همچو مشکی که شود منتشر او را چو بسائی

عاشق توست رضازاده و از نسل تو باشد
که به درگاه تو بنهاده سرش بهر گدائی

دارد امید که از لطف و کرم ای شه خوبان
به مرگ تو با فاطمه بر دیدنش آئی